وبلاگ ادبی و فرهنگی فریاد شعر کلاسیک و نو فارسی

وبلاگ ادبی و فرهنگی فریاد شعر کلاسیک و نو فارسی

خانه ام آتش گرفته ست آتشی جانسوز هر طرف میسوزد این آتش پردهها و فرشها را تارشان با پود من به هرسو میدوم گریان در لهیب آتش پر دود
وبلاگ ادبی و فرهنگی فریاد شعر کلاسیک و نو فارسی

وبلاگ ادبی و فرهنگی فریاد شعر کلاسیک و نو فارسی

خانه ام آتش گرفته ست آتشی جانسوز هر طرف میسوزد این آتش پردهها و فرشها را تارشان با پود من به هرسو میدوم گریان در لهیب آتش پر دود

چون وقت نماز سجده گاهم بغل است بوسیدن لبهای تو

چون وقت نماز، سجده گاهم بغل است
گویند، که دین و مذهبم مبتذل است

بگذار، در آغوش تو مومن بشوم
بوسیدن لبهای تو «خیر العمل» است...

از کنج لبت دلم عسل می خواهد
یک بوسه و بعد از آن بغل می خواهد!

آنقدر به من وعده نده...! حرف نزن!!
اینبار فقط دلم عمل می خواهد!!!
 
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد!

آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!

آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت
نزدیک ظهر بود غزل اختراع شد!

آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد!

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
اینگونه بود...! که بغل اختراع شد!